نشسته ام با حالی خراب، بی قرار و بی تاب و میان این همه آه و اشک به این فکر می کنم که این اندوه بی پایان و این حجم سنگین سیاهی اکنون بودنم کجای معادلات جهان قرار دارد!؟ ناراحتی و خوشحالی ام چه فرق به حال دنیا دارد!؟ حالم از خودم و هر چه هست به هم می خورد!
چشم ها را می بندم و غرق سیاهیش می روم تا دل خواب!
*. دیگر افکار پریشان (+)
چشم ها را می بندم و غرق سیاهیش می روم تا دل خواب!
*. دیگر افکار پریشان (+)